اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فیهذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً*برحمتک یا ارحم الراحمین

داستان کوتاه: امر روزمره! - عطر حضور

سفارش تبلیغ
خدایا به تو پناه مى‏برم که برونم در دیده‏ها نیکو نماید و درونم در آنچه از تو نهان مى‏دارم به زشتى گراید ، پس خود را نزد مردم بیارایم به ریا و خودنمایى که تو بهتر از من بدان دانایى ، پس ظاهر نکویم را براى مردمان آشکار دارم و بدى کردارم را نزد تو آرم تا خود را به بندگان تو نزدیک گردانم ، و از خوشنودى تو به کنار مانم . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 89 شهریور 22 , ساعت 5:36 عصر

(امر روزمره)
روزمره گی هرچند زاییده شیوه ایست که انسان در جهان می زید اما شاید ناشی از گسترش بی رویه یا افراطی آن باشد 
ساده ترین الگوی قابل فرض این است که امر روزمره تکرار می شود چون امری تکراریست و روزمره است چون تکرار روز توام با تکرار امور تکراریست .
اما ما همواره دچار روزمره گی هستیم ‏ چرا که پدیده ی روزمره گی حاصل زندگی ما در جهان است . آیا روزمره گی را می توان امری تا این حد بنیادین دانست ؟ 
مگر این وصف که ما خیلی از کارهای شخصی خود را مطابق عادت تکرار می کنیم ‏ یا در محیط کار به خاطر شغل خاص خود یا تقسیم مسوولیت ها ‏‏‏‏‎‏‏، کارها به تدریج در حوزه ای محدود تکرار می شوند ، گزارشی ساده از مصادیق روزمره گی نیست ؟ 
اگر هم هست ‏ تکراری بودن ‏، هر روزی بودن ، ملال آور بودن هیچ یک ویژگی شاخص امر روزمره نمی باشد .
شاید ویژگی شاخص امر روزمره این باشد که در مرتبه ای رخ می دهند که ما بی درنگ مشغول زیستن در جهانیم . یعنی رابطه ی ما با چیزهای پیرامون رابطه ای عملی است . این سطح غیر از سازگاریهای اولیه ی زیستی به صورتی فراگیر حوزه ی سازگاری انسان با محیط را گسترش می دهد . این در واقع فرآیندی است که انسان را از مقام فعالیت گر به مقام فراموش گر سوق می دهد . البته در اینجا فراموشی قطع رابطه ی انسان با متعلق عملی خود نیست . بلکه دقیق تر آن است که بگوییم ؛ انسان از مایل یا آشنا بر انجام کار بودن به مرتبه ی بلد بودن و مهارت می رسد . 
بنابراین درگیری عملی یعنی رابطه ی بداهه انسان با محیط از سطحی دیگر آغاز می شود؛ چرا که انسان قسمتی از پیرامون را از مشغولیت های خود حذف کرده و در آن مستقر شده است . “ زبان” از برجسته ترین ، روزمره گی هاست . فراگیری زبان هم مستلزم ممارست و تکرار است و انسان زبان مند حامل آشنایی خود با چیزها و تجربیات خود از محیط است و همواره آماده است که آنها را احضار کند .
اما روزمره گی هرچند زاییده شیوه ایست که انسان در جهان می زید اما شاید ناشی از گسترش بی رویه یا افراطی آن باشد . زندگی روزمره هر چند مدیون پردازش انسان و جامعه انسانی است اما عدم تعادل در نظام ارزشی افراد به خصوص به واسطه ی نیروهای عمومیت بخشی که از اجتماع زدگی و پدیده های مهار نشده اش وارد می شود ‏، می تواند انسان را به اسارت خود در آورد . همچنین به روشنی می توان دریافت که در حوزه فردی نیز افراط در این روند در قبال جهان ظالمانه است .

گل

 


برگ سبز[ نظر] 

لیست یادداشت های وبلاگ